فصل2: قدر انسان - برگ دوم
هر انسانی با تامل در خود می تواند سرمایه ها و امکانات موجود در درونش را کشف کند؛ اما یکی از راه های فهم بهتر این سرمایه ها مقایسه ی بین انسان و حیوان است که مشابهت ها و تفاوت هایی دارند.
سرمایه های مشترک بین انسان و حیوان:
1. اعضاء و جوارح (چشم، گوش، دست، پا و ...)
2. حواس پنجگانه (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، لامسه)
3. غریزه (محرک برخی حالات و حرکات)
4. احساس و عاطفه (حالات ناشی از غریزه)
5. هوش (نیروی درک موقعیت)
6. حافظه (نیروی ذخیره اطلاعات)
سرمایه های اختصاصی انسان:
1. اختیار و آزادی (عامل زمینه ساز انتخاب)
2. تدبر (نیروی دقت و توجه در معلومات)
3. تفکر (نیروی کشف مجهول و رسیدن به شناخت)
4. تعقل (نیروی مقایسه و سنجش و شناسایی بهترین)
5. قلب (مرکز احساسات ناشی از تعقل و گرایش به بهترین)
6. روح (عامل حیات انسانی)
7. توهم (نیروی واقعی پنداشتن غیر واقع ها در خارج از ذهن، به صورت غیر ارادی)
8. تخیل (نیروی واقعیت بخشی به غیر واقع ها در ذهن، به صورت ارادی)
9. وجدان (نیروی دریافتن مطابقت یا عدم مطابقت رفتارهای انسان با نظام ارزش های او)
حال می توانیم با بررسی کیفیت و ویژگی های زندگی حیوانات، و یافتن قله هایی که با همین امکانات محدود آنها را فتح کرده اند، به نتایج قابل تاملی دست پیدا کنیم.
خوشی، لذت، رفاه: از آنجا که خوشی و لذت و رفاهِ هر موجودی در تامین هرچه راحتتر و بهتر نیازهایش می باشد، معلوم می شود که حیوانات در اوج رفاه و لذت و خوشی به سر می برند. ما انسان ها برای تامین مایحتاج خود و فراهم کردن امکانات رفاهی و اختیار کردن همسر و تهیه مسکن و ... مجبوریم سال های سال درس بخوانیم و کار کنیم و سختی هایی را متحمل شویم تا درآمدی و پس اندازی داشته باشیم؛ اما گوسفند و پلنگ و کلاغ و فیل و پشه، بدون طی کردن این مسیر ناهموار و بسیار راحت تر و سریع تر، نیازهاشان را تامین می کنند و دسترسی آنها به خوراک و پوشاک و مسکن و همسر، بسیار بیشتر از ماست.
امنیت و آرامش: با توجه به اینکه حرکات و رفتار حیوانات، بدون در نظر گرفتن آینده و احتمالات و خطرات و آسیب های مختلف، و صرفا به صورت غریزی و بازتابی و در لحظه شکل می گیرد، زندگی آنها در احساس امنیت و آرامش مطلق سپری می شود. اما ما انسان ها به خاطر داشتن فکر و تخیل و توهم، و به دلیل درکمان نسبت به مشکلات و کمبودهای احتمالی در آینده، مدام احساس نا امنی می کنیم و در متن خوشی ها و لذت های نقد هم، بی قرار و نگران فرداها و اتفاقات و حوادث آنها هستیم. فکرِ فقر و بیماری و پیری و مرگ، و آگاهی از هزاران مشکل و گرفتاری که بر سر راهمان قرار دارد امنیتمان را سلب کرده و دغدغه شان آراممان نمی گذارد.
عدالت: در جوامع حیوانات به دلیل نبود اختیار و آزادی، ظلم هیچ جایگاهی ندارد. زنبورها به اندازه ی توان خود برای کندو کار می کنند و فقط به اندازه ی نیازشان برداشت می نمایند؛ و این، اوج عدالتی است که انسان امروزی پس از گذشت میلیون ها سال از به وجود آمدنش همچنان در آروزی آن، شبش را صبح می کند در حالی که روابط حیوانات از همان ابتدای پدید آمدنشان، بر اساس همین عدالت شکل گرفته و آنها راهی را تا رسیدن به آن نپیموده اند.
تکامل: هر کدام از انواع حیوانات، با توجه به جایگاه و نقش خود در این هستی، در متکامل ترین شکل فردی و اجتماعی قرار دارند. اندام های زنبور عسل برای برداشتن و حمل گرده های گل و تبدیل آنها به عسل در بهترین و کامل ترین حالت ممکن می باشد و همینطور کندوی آنها، که از جهت ساختار، جنس، گنجایش، نوع روابط حاکم بر آن و ... در عالی ترین شکل و وضعیت خود قرار دارد. این تکامل در حیوانات تا حدی است که دانشمندانِ امروزی همچنان در حال کشف ویژگی ها و اسرار آن هستند و از میزان دقت و ظرافتِ موجود در تمامی ابعاد آن، دهانِ حیرت گشوده اند. در این میان انسان، که خودش هم این مسیر تکامل را در دوران جنینی طی کرده، اکنون، هم در غریزه و حواس و سایر امکاناتش، هم در علم و آگاهی و تجربه اش و هم در تنظیم روابطش با قوانین هستی، سرشار از نقص ها و کمبودها و ضعف هایی است که میان او و تکامل فرسنگ ها فاصله انداخته اند.
خوردن و خوابیدن و خوشی و لذت و رفاه و امنیت و آرامش و عدالت و تکامل، همه و همه قله هایی هستند که حیوانات با داشتن همان امکانات محدود و تنها با راهنمایی غریزه به آنها دست یافته اند. اگر قرار باشد انسان هم با مجموعه ای از امکانات و قابلیت های منحصر به فرد، که دنیای دیگری را در درون او ایجاد کرده اند، بخواهد به این اهداف برسد و این قله ها را فتح نماید، پس این سرمایه های عظیم چه بهره و ثمری خواهند داشت؟ و اصلا وجودشان چه لزومی پیدا می کند؟ در حالی که بدون آنها و حتی بدون انسان بودن هم می شد به این آرمان ها رسید، آن هم چه رسیدنی!
و راستی چرا این موجود فوق پیشرفته (انسان) پس از گذشت میلیون ها سال و با داشتن این امکانات برتر، همچنان در حسرت رسیدن به همین اهدافِ پایین و کوچک، لَه لَه می زند و هر چه بیشتر دست دراز می کند به سمتشان، دورتر می شود؟!