تکامل یا مسأله ای بالاتر؟!
انسان در یک مرحله خودش را کشف می کند و در یک مرحله، این معدن را استخراج و تصفیه می کند و در یک مرحله به استخراج شده ها و آهن های تصفیه شده، شکل می دهد و آنها را به صورت ماشین ها و ابزارهای گوناگون درمی آورد و به تکامل می رساند. ولی مسأله در همین جا خلاصه نمی شود که پس از شکل گرفتن و به تکامل رسیدن، نوبت رهبری کردن و جهت دادن به ماشین های تکامل یافته می رسد.
انسان برای مسأله ای بالاتر از شکل گرفتن و تکامل یافتن باید بکوشد، چون تنها این کافی نیست که شکل بگیریم و در ابعاد وسیع ماده و معنا تکامل پیدا کنیم، زیرا با این تکامل یافتن، مسأله ی بن بست و عبث و پوچی زودتر پیش می آید و عمیق تر، مطرح می گردد.
کسی که بهترین ماشین را و شکل گرفته ترین وسیله ها را و تکامل یافته ترین مرکب ها را با خود دارد، مسأله ی بن بست و ترافیک و محدودیت ها را بیشتر احساس می کند و عمیق تر می فهمد.
انسانی که در دو بعد ماده و اخلاق شکل گرفته و به تکامل رسیده، اما جهت ندارد و راه ندارد، به بن بست و عبث و پوچی عمیق تری گرفتار خواهد شد و این بن بست و عبث و پوچی را دیگر نمی توان با عرفان شرق هم درمان کرد، چون این عرفان، خود یک نوع تکامل برای استعدادهای عظیم تر انسان است که پس از شکل گرفتن و تکامل یافتن، باید به دنبال راهی بزرگ تر برای حرکت کردن و جهتی برتر برای دویدنش بود.
برای این انسان مسأله ی جهت و صراط و مرکب ها و رهبری ها و روش حرکت و منزل ها، مطرح می شوند و تنها استعدادهای تکامل یافته در دو بعد ماده و اخلاق مسأله را حل نمی کنند.
آن لحظه ای که انسان فکر و عقل و دلش را مثل ابزارها و ماشین هایش شکل بدهد، آیا آن روز این استعدادهای شکل گرفته و به بن بست نشسته، بحران های بزرگتری را سبز نمی کنند؟!