حرکت معکوس
داستان این چنین است که تو داری عبور می کنی و می بینی که یک مشت آدم دارند با شتاب آجرها را بالا می اندازند و بارها را به دوش می کشند و چیزی می سازند. سلام می کنی و میپرسی چه می کنید؟ جواب می شنوی نمی دانیم. نقشه دارید؟ جواب: نه. چقدر مصالح می خواهید؟ جواب: نمی دانیم. آیا باید اینجا دیوار کشید؟ نمی دانیم. پس چه می کنید؟ جواب: تو راه بیفت، راه به تو می گوید چه بکن. تو شروع بکن تا بفهمی چگونه باید ادامه بدهی.
و تو با خنده می گویی پس حرکت معکوس دارید؟! اول مصالح جمع می کنید، سپس می سازید، سپس نقشه می کشید، سپس معلوم می کنید که چه می خواستید؟!
اول عمل، بعد طرح، بعد هدف؟!
آنگاه به فکر فرو می روند که راستی! اول هدف و سپس طرح و سپس عمل یا برعکس؟ و به خود می گویند اینکه همان سنت گرایی و تقلید کورکورانه است. همان عمل زدگی جد و آبایی است. حرکت بکن، راه به تو می گوید یعنی چه؟ این چرند ها یعنی چه؟ آیا این هم یک نوع استثمار به خاطر مبارزه با استثمار نیست؟ آیا این هم یک نوع برده پروری و آدم کشی نیست؟
از یک طرف می گویید باید از تقلید جدا شد و از یک طرف شعار می دهید، راه بیفت تا ره گویدت چون؟
هر دو موردش یجورایی خوبه بسته به موقعیت البته....
گاهی اگه بخوای وقت بذاری برای نقشه کشی و .... دیگه وقت برای خود عمل نمیمونه پس این جور مواقع باید بزنی به دل کار!